جدول جو
جدول جو

معنی شال تشی - جستجوی لغت در جدول جو

شال تشی
به لغت مازندرانی دلدل است. (فهرست مخزن الادویه). شال کره
لغت نامه دهخدا
شال تشی
گونه ای تشی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

حالتی مادرزادی که پوست بدن سفید روشن و موهای سر و ابرو و مژه ها سفید یا بور و عنبیۀ چشم ها صورتی رنگ است و چشم در برابر روشنایی بسیار حساس است، آلبینیسم
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
نام محلی کنار راه مشهد به تربت حیدریه میان تخته لنگر و کافرقلعه در 49350 گزی مشهد. (یادداشت مؤلف). از این محل راه تهران به مشهد بسوی تربت حیدریه منشعب شود
لغت نامه دهخدا
عمل شال پوش، درپیچیدن به شال، پوشیدن بشال،
پارچۀ کلفتی که در زیر سلاح اسب میگذارند، (ناظم الاطباء)، این جای دیگر دیده نشد و غرابت دارد و محتمل است که مربوط به ترکیب شالپوش باشد،
مطلق لباس فقرا اختیار کردن، (آنندراج)، جامۀ مردم فقیر پوشیدن، (از ناظم الاطباء)، گلیم پوشی، جامۀ سطبر و درشت پوشیدن:
رقص صوفی فیض گردون را ز خود بس کردنست
شالپوشی دشمنی با چرخ اطلس کردن است،
اشرف (از آنندراج)،
زهی شالپوشی که چون در لباس
سخن کرد اطلس برآمد پلاس،
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اسم مازندرانی وسمه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
پیش قراول، جالیشی، شالشی، (دزی ج 1 ص 168)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زال تنی
تصویر زال تنی
آلبینیسم
فرهنگ واژه فارسی سره
کهورک، درختی با نام علمی: diasicata roonoos
فرهنگ گویش مازندرانی
تله ی مخصوص شغال گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
تره ی وحشی و خودرو
فرهنگ گویش مازندرانی
شال ترس
فرهنگ گویش مازندرانی
تپه ای قدیمی در حوالی قره تپه ی بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تراشیدن علف های هرز شالیزار، تراش دادن بدنه ی کرت شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای انجیر که میوه اش قابل خوردن نیست، نوعی علف هرز گندم زار
فرهنگ گویش مازندرانی